Your gateway to endless inspiration
Iran - Blog Posts
Help us by spreading information
2 new pages of my sketchbook! :P
جوجه تیغیتون بعد چند سال برگشته XD
رفرنسش سنجو جان بود
Check out my tokyo revengers sona!
Reference : senju
بچه ها نیم ساعت پیش تبلتم از دستم سر خورد
افتاد
شیکست
وقتی میگم شیکست شیکستا
شبیه تار عنکبوت شده صفحش الان😂😂
منم که Crybaby ای ام واسه خودم پس چرا که نه مثل کرم پیچیدم تو خودم و اعصابم به هم ریخت
ولی نگا صفحش چه برقی میزنه خرده شیشه هاشو
استایل زدم براش سبحان الله
خودمم نمیدونم چطوری هنوز دارم باهاش تایپ میکنم، تاچش خیلی سخت جونه
قرار شد یکی دیگه بگیرم ولی خب میدونی هیچی این نمیشه
به چیزایی که سال ها داشتمشون عادت دارم
خودمونیما این دیگه ضربه نهایی بود
یه بار محکم از گوشه خورد زمین یه کوچولوش باز شد ولی تا الان سالم موند😂😂
حالا که یادم اومد از نصف چیزای مهمم بکاپ نگرفتم میخوام دو دستی بکوبم تو سرم که انقدر حافظم داغونه😭😭
برم بمیرم بهتره-
راستی بچه ها نقاشی جدید کشیدم بعدا میزارم براتون
بعد اینکه تصمیم بگیرم صفحه اینو عوض کنم یا یه دونه نوشو بگیرم
Shout out to my new windbreaker oc :D
Okay her name is muna, she's the older sister of umemiya (only have the same mother) and the acting leader of bofurin *-*
Is persian-japanese
Since umemiya is really similar to gojo, I got the idea to give him a geto-like sibling.
Some random facts about her :
She's great at parkour, is also super flexible (probably even better than rindou)
Has a spider web tattoo
In total, she has 4 piercings
Loves martial arts
She isn't really active in social media but many people follow her and like her posts
NOT ashamed of a single thing
Likes growing hair but she says it will bother her in fights
Has a good relationship with suo and hiragi
First time she appears in anime : during shishitoren and bofurin's fight in the theater, she just breaks a window and comes inside like it's the most normal thing in the world and had a 'talk' with choji. (gets stabbed in the throat)
In her early days, She once fell off a roof while doing parkour and broke her head , left hand and right leg
Quote : parkour is my life.
Click on the pic for better quality
---
بیاید با اوسی جدیدم تو ویند بریکر آشنا بشید D:
اوکی اسمش مونا عه، خواهر بزرگه ی اومه‌میا (فقط مادرشون یکیه) که گاهی اوقات نقش خالی لیدر تو بوفورین رو پر میکنه
ایرانی-ژاپنیه
از اونجایی که اومه‌میا خیلی شبیه گوجو عه ایده شو پیداکردم که یه خواهر گتو-طور بهش بدم.
یه سری فکت رندوم راجبش :
تو پارکور کارش عالیه و حسابی انعطاف‌پذیره (احتمالا از ریندو هم بهتر)
یه تتوی تار عنکبوت داره
در کل ۴ تا پیرسینگ داره
عاشق هنر های رزمیه
خیلی تو فضای مجازی فعالیت نداره ولی افراد زیادی فالوش میکنن و پستاشو لایک میکنن
اصلا از چیزی خجالت نمیکشه
دوست داره موهاشو بلند بزاره ولی میگه تو دعوا اذیتش میکنه
ارتباط خوبی با سو و هیراگی داره
اولین باری که تو انیمه حضور پیدا میکنه : اواسط دعوای شیشتورن و بوفورین تو تئاتر، یه پنجره رو میشکنه و میاد داخل انگار که نرمال ترین حرکت تو جهانه، بعدشم یه 'صبحتی' با چوجی میکنه. (گلوش چاقو میخوره)
قدیما، یه بار موقع پارکور رفتن از یه پشت بوم افتاد و سر، دست چپ و پای راستش رو شکست
جمله معروف : پارکور زندگی منه.
جهت کیفیت بهتر کلیک کنید روی عکس
---
تامام
خدایا صورتشو نگا چقدر گاگوله میتونم بمیرم براش😭😭🤍 (سر چشماش سکته کردم)
بی لباسشم گذاشتم که اگه دلتون خواست باهم collab بریم و تنش لباسی که دلتون میخوادو بکشین♡
این لباسو تو یکی از شاتای فشن شو ها دیدم و خوشم اومد ازش (بلد نیستم کفش بکشم-)
جهت کیفیت بهتر کلیک کنید
پ.ن : اگه QR کد براش رو لازم داشتید تو کامنتا بگید
Finished
Gosh look at her face she's so goofy I can die for her rn
Also uploaded raw ver. So if anyone wanted to have a collab you can draw your fav clothes on her♡
I saw this dress in a fashion show shot and liked it (idk how to draw shoes-)
Click for better quality
Also comment if you wanted the brush QR code
داداش میدونم! به خدا میدونم الان باید قبلیو تموم کنم ولی آخه نگاش کن- 😭😭
چقدر وقت گذشته و هنوز بیوگرافیشو نذاشتم؟ یه ماه؟🥰🥰
جهت کیفیت بهتر کلیک کنید
Bro I know! Istg I know I should finish the previous one but look at her-
How much time passed and I didn't posted her biography? A month?🥰🥰
Click for better quality
مانسکین بهترینه مانسکین گوش کنید :
Okay ngl I saw the notification and my heart skipped a beat
Istg imma give y'all the biggest hug the world have ever seen
Tysmmmmm😭 I didn't even thought that the bullshit I upload reaches 100 likes😭😭
Thank you everyone ☆-☆
خدایا
نوتیفیکیشنشو دیدم یه ثانیه قلبم نزد
به خدا الان میگیرمتون بزرگ ترین بغل تاریخو بهتون میدم
وای، ممنونمممم😭 واقعا انتظار نداشتم صد بار چرت و پرتایی که آپلود میکنم لایک بخوره😭😭
از همتون ممنونم بچه ها دمتون گرم ☆-☆
Work in progress 😂😂
دارم میزنم تو کشیدن نقاشیای داستانی
این وسط دارم یه مانگا هم طراحی میکنم، با حضور بروبچه های بانتن😭🔥
دیشب رفتم بازی آسانسورو انجام دادم که طبیعتا کار نکرد
ولی ببین امروز با کابوس از خواب پریدم. علاوه بر اینکه بازی رو باخته بودم تا آخر عمرم با بچه فامیل تو یه اتاق گیر افتاده بودم و باهاش فیلم هندی میدیدم😭🤣
(حقیقتا بیشتر از بخش اولش ترسیدم-)
جای اون زنه معلم ریاضی دبستانمو دیدم به خدا نمیتونستم جلو خودمو بگیرم نگاش نکنممم
تهش در طبقه آخر که باز شد تو سیاهی مطلق فقط یه نوشته دیدم که دوبار تکرار شده بود, who is she?
پریدمم
ببین پریدممم
وحشت کردممم
(اگه بازی رو ببازی تا آخر عمرت توی یه بعد دیگه گیر افتادی)
به جایی رسید که دارم توهم میزنم😂 تو کل زندگیم انقدر ترسو نبودم
حالا ایشالا جنازه منو مثل پرونده الیسا لم از تو تانکر آب نکشن بیرون-
یه جوجه که سردش شده درحال بغل کردن یه جوجه دیگه😭😭
والا بنده جای اینکه راجب شو توضیح بدم یا بگم داستانش چیه فقط نقاشیشو میکشم، بخوام بنویسم یه طومار کامل میشه..
اگه توکیو ریونجرز دیدی نظرت راجب انیمشو برام کامنت کن، یا اگه مانگا رو خوندی D:
ترجمه متناشون :
هانما : هوف.. سرده.. بذا یه لحظه بغلت کنم.. میشه؟
شو : هوم؟ آ-آره.. *خواهر پشماش ریخته*
فقط رفیقن باهم فکرای عجیب غریب به سرتون نزنه😔🤍
واسه کیفیت بهتر کلیک کنید
Two chicks cuddling😭😭
I just draw shu instead of explaining about her-
Did you watched tokyo revengers / read its manga? Did you liked it?
Click for better quality
امروزم بدک نگذشت.
ساعت چهار صبح خاله‌م با بچه هاش رسیدن اینجا.. من نمیدونم چطوری خسته نمیشن واقعا.
یه خاله دیگه م هم با همه بچه هاش اومد. (جز یه دخترخالم که کلاس داشت..) جالبه هیچکدوم نمیدونستن اون یکی قراره بیاد.
سر میز از نوه خالم پرسیدم اومدیم کجا، مامانش زیرلبی گفت بگه طالقان. چی گفت؟ اومدیم طالبان👍🏻
بخاری رو هم که دید گفت : این چی چیه؟
+ بخاریه.
- توش جیش میکنیم؟
+ نه.
- چرا.
بعد صبحونه رفتم در پشتی رو باز کردم، جلوش یه جوی خوب داره. بچه ها نشستن لبش و بازی کردن. بماند آب پاش پلاستیکی یکیشون افتاد و آب بردش کلی دویدیم پیداش کنیم که گریه ش رو تموم کنه.. خوشحال شد.
کلی سنگ پرت کردیم تو آب، گل گذاشتم روی موهاشون، بهشون خوش گذشت. خوشحالم.
(باید مشکلات خشممو با پرت کردن سنگ تو آب از بین ببرم)
نهارو همه کنار هم خوردیم. (کل سینی گوجه ها قبل پخت چپه شد رو زمین، برشون گردوندیم یه گوجه دیگم بعدش افتاد عالیه)
از نوه خالم پرسیدم به کی رای میدی؟ گفت : من به تو رای میدم. به (اشاره به دخترخاله هام) شما هم میدم به همه رای میدم.
کاش تو زندگیم همین شکلی ساده باشم.
بعدم همه یکم استراحت کردن و به اجبار یک دوست عزیز فرستادنمون جهت رای دادن. تو این گرمای سگ پز سگ میره بیرون آخه؟ از بینمون ۴ نفر رای دادن کلا. منم فقط کاغذشو انداختم تو صندوق، خودم رای ندادم.
حالا تو ماشین :
مادر : حالا تو به کی رای دادی؟
(پدرجان موقع رای دادن کاغذشو قایم کرد گفت نمیخوام رای منو ببینین)
پدر : دزد بزرگ.
به این ترتیب وقتی مادرجان منظورشو فهمید دعوا شد.
برگشتیم خونه یکم میوه خوردیم و استراحت از اونجایی که همه خسته راه بودن..
به باغ مادربزرگم هم سر زدیم و چندتا آلبالو چیدیم، یه گل جدید دیدم. خیلی جزئیات داشت و انگار وسط برگای ریزش یه مرکز کاج شکل کوچیک داشت . اکثر فامیل برگشتن خونه هاشون و امیدوارم سالم رسیده باشن چون چند دقیقه پیش چنان رعد و برقی شد که کرک و پرام ریخت..
رفتیم لب یه رودخونه که پشت باغ بود، خیلی پر آب بود و یه خانواده نزدیکش نشسته بودن. سنگ پرت کردم تو آب که البته تو کفشام کلی آب رفت..
وقتی بقیه رفتن ما هم با یه خاله و داییم رفتیم سه تا روستا رو دیدیم، مرجان، نساء اولیا و جوستان.
برگشتیم خونه. دوباره در پشتی رو باز کردم یکم نشستم تو لب آب پاهام خنک شد کلی هم آرامش گرفتم.
واکنش صادقانه یه بنده خدایی که ته جوی وایساده درحال خوردن آب :
اون بنده خدا تا ابد :
یکم از آسمون آبی فیض بردیم و برگشتیم تو.
امروز صفحه جدیدی از بولت ژورنالم درست نکردم.. فردا هم برمیگردیم تهران.
بدرود.
جوجه رو نگاه آخه، پسرخالمه :>>
امروز رفتیم طالقان (بماند همه ایل و تبارو جمع کردیم بردیم تازه یه سریا هم قراره بیان بازم-)
آرامش خوبی داره، فقط باید بشینی رو چمنا، باد موهات رو تکون بده و مدیتیشن کنی
جاده ی خوبی داره نسبتا، ولی بهتره شب نری، خیلی تاریک و پیچ در پیچه. اگه تهران باشی دو ساعته میرسی.
عنکبوتای نازی هم داره، یه بار یکیشو دیدم که پاهاش قرمز بود.
هنوز کلی برف روی قله ها مونده بود!
وسط راه نزدیک یه پرتگاه توقف کردیم استراحت کنیم. تمرین سنگ پرتاب کردن کردم. اولش دستم ضعیف بود، کج هم میزدم که بابام اومد گفت چرا مثل دخترا پرتاب میکنی. (خب دخترم دیگه-)
دیگه زوشا قاطی کرد، آستینو بالا زد چنان سنگارو پرت کرد که پشماتون بریزه. دو سه تاش از یک سانتی متری صورت مامانم و داییم رد شد-
به شهرک که رسیدیم چون خیلی فاصله داره تا خونمون همون جا خریدامونو کردیم. تخم مرغ بومی و یه تخم غاز هم گرفتیم. اندازه دوتا تخم مرغه که خب طبیعیه.. غاز خودش اندازه دوتا اردکه.
تو ویترین یه مغازه الکتریکی یه گربه خوابیده بود، انگار از کل جهان جدا بود اهمیتی به اطرافش نمیداد. فقط محکم پلک هاشو بسته بود.
یکم سبزیجات و جوجه گرفتیم و رفتیم سمت خونه..
صبحونه رو کنار هم خوردیم، نون سبوس دارش به قرمزی میزد.
بعدم به کارای خودمون مشغول شدیم..
ظهر وسط آفتاب سگ پز رفتم بدمینتون بازی کردم، برگشتم داخل نفس نداشتم فقط ولو شدم، سقفو صورتی میدیدم XD
با پسرخاله کوچولوم وقت گذروندم یه گلم گذاشتم رو کله‌ش. جوجه درست کردیم. زغالش خراب بود مجبور شدیم عوضش کنیم. زیاد چیزی نخوردم.
نزدیکای عصر به باغ یه عزیزی (اجازه داد بهمون) دستبرد زدیم و نزدیک یه کیلو آلبالو چیدم، یه سریاشون خیلی درست بودن اندازه ی گیلاس، احتمالا چون بذرشون مجارستانی بوده. کلی آلوچه چیدیم (گوجه سبز میگید بهشون؟) کلی گل چیدم که بیشترشون خشک شدن.. یه سریاشون شبیه شیپور بودن، میخوام بچسبونمشون توی دفترم.
(بماند که کلی شته از داخلشون کشیدم بیرون-)
بیشتر اون آلبالو ها رو میخوام بدم به چندتا از دوستام. چند وقته باهام حرفی نزدن، پس از راه دوستی وارد میشم.
از لا به لای کلی گندم و علف هرز رد شدم که تا یکم پایین تر از شونه هام رشد کرده بودن، داشتم خفه میشدم
از کنار یه مرکز ثبت رای هم رد شدیم.. شربت نذری میدادن.
پسرخاله گرامی هم کلا علاقه خاصی به شب راه افتادن داره شب اومده میگه دو ساعته با خانوادم میرسم.
خوبه بزرگوار تو ماشینش محسن لرستانی پلی نمیکنه وگرنه ده دقیقه بعد از پیامش رسیده بود. با سر و کله شکسته البته-
احتمالا شنبه صبح برگردیم..
راستی، کلی صفحه جدید به بولت ژورنالم اضافه کردم، عکسشونو میزارم
بدرود.
Hii
Here you go, another old drawing..
Click for better quality
*posts the drawing and runs away*
درود بر بروبچه های فارسی زبانی که اینجان
اینم یه نقاشی قدیمی دیگه، عین بقیه پستام..
جهت کیفیت بهتر عکس کلیک کنید روش داداشیا
*وی بعد از پست کردن در میرود*
I've spent 12 freaking hours on this🥰🔪
There's lot of genderswapped characters that I drew, from jjk, tokrev & some others I'm gonna draw later
Click for better quality
Slayed of failed?😃
۱۲ ساعت کوفتی سر این لعنتی وقت گذاشتم مشیلنلیشلیشنباشمابش
کلی کاراکتر از کلی انیمه مختلف آوردم جنسیتشونو برعکس کردم کشیدمشون🥰
زیادی حوصله دارم-
تازه بازم از این جزئیات دارا میخوام بکشم و خودمو شکنجه کنم👍🏻😐
جهت کیفیت بهتر کلیک کنید رو عکس
چطور شده؟
First post :>
OK guys here's my oc, her name is Shuhan Kakami, AKA Shu *^*
Refrence : kazutora
Am I doing good yet? :>>🤍
اوکی اولین پستم اینه، خودم کشیدمش و به شخصه خیلی دوستش دارم
رفرنسش کازوتورا بود از توکیو ریونجرز
نظرتون راجبش چیه؟ ^-^
tw: blood, dead body
Today, security forces killed a man who had honked his car's horn in Sanandaj as a sign of protest. They shot the protester in the head.
his name is Dariush Alizade, say his name.
I was riding the train back home from an exhausting day at work. I haven’t been wearing the compulsory hijab for months and today was no exception. At some point I stood on my tiptoes to see the station sign outside. There were two young men standing next to me, talking to each other. One facing me and the other with his back to me. Our eyes met for the briefest moment before I looked away.
I had taken my glasses off because my eyes were so tired and I was staring blearily at nothing when the guy facing me held his phone in front of my face. He was showing me a pic of a white background with some words on it. I tried to read the words with my poor sight. Thankfully the font was big enough for me to read the words. ‘چقد کیوتی تو’ (you’re so cute). I smiled. I found this simple, silent act so nice and kind. We didn’t exchange one word for the rest of the ride. He probably shows that pic to everyone who’s not wearing hijab and is fighting against the oppressive Islamic regime. Whatever the intent, the gesture warmed my heart and I felt slightly less alone.
If Legends fans can rally to hire a fucking plane to try to get a show renewed, we should be able to rally for the things that the people who made that show actually care about.
One of the reasons I love Tala so much is that she cares about EVERYTHING so hard. And what’s going on in Iran is something really personal for her that she’s posting about constantly.
Can we rally for the Iranian women and girls who are dying for their basic human rights, please? The most it costs is a stamp but even just liking the posts on insta would be something. Can we rally for Tala? For Zari?
I have a very small impact on all my social media sites so please share.
(Also nobody should trust Brandon with scissors.)
The Islamic regime of Iran’s forces killed the 16 yo Mahak Hashemi (Maede)by striking her with baton in Shiraz on Nov 24th.The regime released her death body after charging her family a huge amount of money.
Interview with Nele, Nika Shakarami’s girlfriend by Zeit Magazine
‘‘Nika loved the moon, and it became an important symbol in their relationship, says Nele. When they missed each other, they would say: “We don’t live in the same country, but beneath the same sky.” Sometimes, Nika would tell Nele over the phone that she was looking at the moon, saying: You should go outside too, Nele, so we can look at it together. They even called each other “my moonie.” Or Niki and Neli. Or Haku and Chihiro, like the main characters in the anime film “Spirited Away,” which both of them loved. The story involves a courageous boy helping a shy girl escape a world full of monsters. “That was us,” Nele says today‘‘
Nika Shakarami was a 16 year old brave Iranian girl who was kidnapped by the police during the ongoing protests in Iran, brutally tortured, raped and murdered in cold blood. Her burial was on her birthday. Say her name, Nika Shakarami
Anyone who appreciates the freedoms many of us take for granted should be happy to support freedom for the people of Iran by reblogging this post
Recently, 227 out of 290 members of Iran parliament voted to execute those who were arrested in the past 8 weeks of uprising. According to Human Rights Activists News Agency (HRANA), the number of arrested protesters are more than 14,000 people. Islamic republic has a long history of mass murders. In the 1988 massacres of political prisoners, more than 30,000 people were executed. In 2019 protests, the government killed more than 1,500 protesters during the internet shutdown. They never stop their criminal ways because blood and bone is the foundation of their reign.
These people, who have the dream of freedom in mind, are going to be sentenced to death if international human rights organizations don't do something about it. We're not talking about nameless faceless people. These 14,000 lives have friends and families, pets and lovers. Let's get to know some of them:
This is Hossein Ronaghi. He is an iranian blogger and human rights activist. He's also a computer programmer and one of his activism areas is internet restrictions and how to go around them. He has a long history of political activities and since 2009 protests, he has been a political prisoner on and off. During current protests, he was called to turn himself into Evin prison or his family will be in danger, so he did that. But even though he was there voluntarily, security forces violently attacked him and beat him. Currently he's in prison with broken legs and no medical attention and a 46-day-long hunger strike. His life is in danger.
These are Elaheh Mohammadi and Niloofar Hamedi, the two journalists who covered Mahsa Amini's murder news. This is not the first time the government arrest and punish someone who spread a crime news instead of arresting those who committed said crime. Media freedom is a joke in Iran and those who speak the truth get silenced. A while ago in an interview with Shargh daily, the newspaper Niloofar works for, she addressed sexism in her field of occupation and explained: "sometimes a female journalist would think with herself maybe I should just give up this job, this job has many safety issues and the salary isn't good at all. but most of them stay. Women journalists never give up."
This is Fatemeh Sepehri, a political activist. She oppose Khamenei leadership and demands a democratic future for iran. She's a mother who lost her child custody to sexism. Her husband was a martyr of Iran-Iraq war. Her brother is also a political prisoner. She was kidnapped at the beginning of current protests and is being kept in solitary confinement.
This is Leyla Hosseinzade, former Tehran university student. She didn't believe in hijab and still doesn't. She refuse to wear hijab while in jail and that put her in a dangerous situation with security guards. She's currently on a hunger strike.
This is Faezeh Barahui, a young Baluchi girl who was arrested during protests in Zahedan, has been in prison for weeks.
This is Fetemeh Mashhadi Abbas, a professor in Shahid Beheshti university of medical sciences. She was kidnapped and is now being kept in Evin prison.
This is Toomaj Salehi, Iranian rapper who's songs are mostly protest songs aimed at the regime. He was brutally arrested and is under heavy torture at the moment.
This is Nazila Maroufian, a journalist who's in Evin prison because she interviewed with Mahsa Amini's father.
This is Marzieh Ziari, a women's rights activist in iran who was arrested and her current condition is unknown.
There are many many many more people. This is just a thin list of more known ones. According to HRANA, among all these arrested citizens, 1,941 of them have been identified and their arrests have become publicly known, 438 of them are university students. Children are among prisoners too but their number has not been reported. The wellbeing or placement of some prisoners are not known and that causes a lot of concerns.
Kian Pirfalak was a 10 year old Iranian boy who was murdered by the anti-riot police after they opened fire on his family’s car. This was his funeral today. His father passed away today as a result of his injuries too.
Freedom for Iran and the Persian people 🙏
40th day since Ghazaleh Chelabi was murdered in the protests against dictatorship and misogyny. Women are burning their hijab at her graveside.