Your gateway to endless inspiration
Bullet Journal - Blog Posts
just some habits ft. flowers
did my may habit trackers!! it’s been a while since i have made any, so i went extra ham on the design for these 😊 i’ve really been missing flowers!!
welcome to may!!
always one to kick things off with a great start— my laptop broke this morning :)
here’s to the may flowers that have been doing wonders for my mood 🌸
welcome to april! long time no see— i haven’t had the energy to work on my bujo for a while, if i’m being honest. i finally got a schedule of sorts together to give myself some structure, though, so my bujo is more important than ever!
i found an advice post from @emmastudies which explained the need for a good introduction, so let me introduce myself!
i’ll go by r. i’m a third-year university engineering student focusing on space, and i’ve been bullet journaling since march of last year. i’ve been on instagram for my bujo since about june of last year (find me @ raoganized !) i recently got into rewriting notes nicely, because the revision process helps me remember content better.
i have a few exams coming up, so look forward to productivity posts for that, i guess?
i would love some recommendations for other blogs to follow, or how to get involved in the bujo/studyblr community here. thank you!
- r.
m e l o d r a m a .
(from insta) soooo... turns out i REALLY like painting! more than markers, or brush pens, or any of the other methods i normally use to make spreads... painting’s just super relaxing!
this is a #beforethepen of my usual study-and-grades-tracker spread i make every semester in order to keep track of how i’m doing. i think it came out really well! i’m super distractible, so i need to be extra-organized to make up for my scatterbrain tendencies 😅
again, this theme is inspired by @hayleyremdeart ‘s canyon theme from 2019!
(from insta) my semester-in-review theme is made up of these swirling colors in a pattern inspired by @hayleyremdeart ‘s canyon theme early last year! .
the colors themselves are inspired by lorde’s melodrama, which i maaay have listened to a little obsessively over winter break. the colors on that album are GORGEOUS, and while i kinda veered off into my own thing, i really like the interplay of the dark blues and teals with the tans and reddish-browns 😍
hi! i’m a new bullet journal account deciding to expand from my instagram onto here! would love tips on how to get involved with the community
To the…. 5 fans of puzzle agent out there. And to mister grickle himself. A puzzle agent bullet journal as a love letter to a dearly loved game. To me. <3<3
امروز رفتیم طالقان (بماند همه ایل و تبارو جمع کردیم بردیم تازه یه سریا هم قراره بیان بازم-)
آرامش خوبی داره، فقط باید بشینی رو چمنا، باد موهات رو تکون بده و مدیتیشن کنی
جاده ی خوبی داره نسبتا، ولی بهتره شب نری، خیلی تاریک و پیچ در پیچه. اگه تهران باشی دو ساعته میرسی.
عنکبوتای نازی هم داره، یه بار یکیشو دیدم که پاهاش قرمز بود.
هنوز کلی برف روی قله ها مونده بود!
وسط راه نزدیک یه پرتگاه توقف کردیم استراحت کنیم. تمرین سنگ پرتاب کردن کردم. اولش دستم ضعیف بود، کج هم میزدم که بابام اومد گفت چرا مثل دخترا پرتاب میکنی. (خب دخترم دیگه-)
دیگه زوشا قاطی کرد، آستینو بالا زد چنان سنگارو پرت کرد که پشماتون بریزه. دو سه تاش از یک سانتی متری صورت مامانم و داییم رد شد-
به شهرک که رسیدیم چون خیلی فاصله داره تا خونمون همون جا خریدامونو کردیم. تخم مرغ بومی و یه تخم غاز هم گرفتیم. اندازه دوتا تخم مرغه که خب طبیعیه.. غاز خودش اندازه دوتا اردکه.
تو ویترین یه مغازه الکتریکی یه گربه خوابیده بود، انگار از کل جهان جدا بود اهمیتی به اطرافش نمیداد. فقط محکم پلک هاشو بسته بود.
یکم سبزیجات و جوجه گرفتیم و رفتیم سمت خونه..
صبحونه رو کنار هم خوردیم، نون سبوس دارش به قرمزی میزد.
بعدم به کارای خودمون مشغول شدیم..
ظهر وسط آفتاب سگ پز رفتم بدمینتون بازی کردم، برگشتم داخل نفس نداشتم فقط ولو شدم، سقفو صورتی میدیدم XD
با پسرخاله کوچولوم وقت گذروندم یه گلم گذاشتم رو کلهش. جوجه درست کردیم. زغالش خراب بود مجبور شدیم عوضش کنیم. زیاد چیزی نخوردم.
نزدیکای عصر به باغ یه عزیزی (اجازه داد بهمون) دستبرد زدیم و نزدیک یه کیلو آلبالو چیدم، یه سریاشون خیلی درست بودن اندازه ی گیلاس، احتمالا چون بذرشون مجارستانی بوده. کلی آلوچه چیدیم (گوجه سبز میگید بهشون؟) کلی گل چیدم که بیشترشون خشک شدن.. یه سریاشون شبیه شیپور بودن، میخوام بچسبونمشون توی دفترم.
(بماند که کلی شته از داخلشون کشیدم بیرون-)
بیشتر اون آلبالو ها رو میخوام بدم به چندتا از دوستام. چند وقته باهام حرفی نزدن، پس از راه دوستی وارد میشم.
از لا به لای کلی گندم و علف هرز رد شدم که تا یکم پایین تر از شونه هام رشد کرده بودن، داشتم خفه میشدم
از کنار یه مرکز ثبت رای هم رد شدیم.. شربت نذری میدادن.
پسرخاله گرامی هم کلا علاقه خاصی به شب راه افتادن داره شب اومده میگه دو ساعته با خانوادم میرسم.
خوبه بزرگوار تو ماشینش محسن لرستانی پلی نمیکنه وگرنه ده دقیقه بعد از پیامش رسیده بود. با سر و کله شکسته البته-
احتمالا شنبه صبح برگردیم..
راستی، کلی صفحه جدید به بولت ژورنالم اضافه کردم، عکسشونو میزارم
بدرود.
