TumbleCatch

Your gateway to endless inspiration

مولوی - Blog Posts

5 years ago
مولوی در دیوان شمس گفته است: این بار من یکبارگی در عاشقی

مولوی در دیوان شمس گفته است: این بار من یکبارگی در عاشقی پیچیده‌ام این بار من یک بارگی از عافیت ببریده‌ام دل را ز خود برکنده‌ام با چیز دیگر زنده‌ام عقل و دل و اندیشه را از بیخ و بن سوزیده‌ام ای مردمان ای مردمان از من نیاید مردمی دیوانه هم نندیشد آن کاندر دل اندیشیده‌ام دیوانه کوکب ریخته از شور من بگریخته من با اجل آمیخته در نیستی پریده‌ام امروز عقل من ز من یک بارگی بیزار شد خواهد که ترساند مرا پنداشت من نادیده‌ام من خود کجا ترسم از او شکلی بکردم بهر او من گیج کی باشم ولی قاصد چنین گیجیده‌ام #مولوی #محسن_چاوشی #Mevlevi #Mewlavi #Rumi (at Tehran, Iran) https://www.instagram.com/p/B3IAOLpFFrf/?igshid=1diz76n5lr5q6


Tags
5 years ago
مولوي در غزلي از ديوان شمس گفته است: دلا گر مرا تو ببینی ندانی

مولوي در غزلي از ديوان شمس گفته است: دلا گر مرا تو ببینی ندانی به جان آتشینم به رخ زعفرانی دل از دل بکندم که تا دل تو باشی ز جان هم بریدم که جان را تو جانی ز خون بر رخ من بدیدی نشان‌ها کنون رفت کارم گذشت از نشانی تو شاه عظیمی که در دل مقیمی تو آب حیاتی که در تن روانی تو آن نازنینی که در غیب بینی نگفتند هرگز تو را لن ترانی چه می نوش کردی چه روپوش کردی تو روپوش می‌کن که پنهان نمانی چه جنت چه دوزخ توی شاه برزخ برانی برانی بخوانی بخوانی تو آن پهلوانی که چون اسب رانی ز مشرق به مغرب به یک دم رسانی تو آن صدر و بدری که در بر و بحری هم الیاس و خضری و هم جان جانی کسی بی‌تو زنده زهی تلخ مردن چو پیش تو میرد زهی زندگانی ایا همنشینا جز این چشم بینا دو صد چشم دیگر تو داری نهانی اگر مرد دینی بسی نقش بینی مکن سجده آن را که تو جان آنی گره را تو بگشا ایا شمس تبریز گره از گمانست و تو صد عیانی ‎#مولوي #Mowlavi (at امام زاده قاسم) https://www.instagram.com/p/B2zxfozFZsZ/?igshid=gr8bnomerqs1


Tags
5 years ago
مولوي در غزلي از ديوان شمس گفته است: دلا گر مرا تو ببینی ندانی

مولوي در غزلي از ديوان شمس گفته است: دلا گر مرا تو ببینی ندانی به جان آتشینم به رخ زعفرانی دل از دل بکندم که تا دل تو باشی ز جان هم بریدم که جان را تو جانی ز خون بر رخ من بدیدی نشان‌ها کنون رفت کارم گذشت از نشانی تو شاه عظیمی که در دل مقیمی تو آب حیاتی که در تن روانی تو آن نازنینی که در غیب بینی نگفتند هرگز تو را لن ترانی چه می نوش کردی چه روپوش کردی تو روپوش می‌کن که پنهان نمانی چه جنت چه دوزخ توی شاه برزخ برانی برانی بخوانی بخوانی تو آن پهلوانی که چون اسب رانی ز مشرق به مغرب به یک دم رسانی تو آن صدر و بدری که در بر و بحری هم الیاس و خضری و هم جان جانی کسی بی‌تو زنده زهی تلخ مردن چو پیش تو میرد زهی زندگانی ایا همنشینا جز این چشم بینا دو صد چشم دیگر تو داری نهانی اگر مرد دینی بسی نقش بینی مکن سجده آن را که تو جان آنی گره را تو بگشا ایا شمس تبریز گره از گمانست و تو صد عیانی ‎#مولوي #Mowlavi (at امام زاده قاسم) https://www.instagram.com/p/B2zwFFhFCeL/?igshid=1dux951x682qo


Tags
Loading...
End of content
No more pages to load
Explore Tumblr Blog
Search Through Tumblr Tags